باري تعالي زن را ريحانه خلق كرد و مرد را عماد. زن را گلي براي مرد و مرد را ساقهاي براي زن آفريد. زن به مرد جلال و شكوه بخشيد و مرد به زن راستقامتي و ايستادگي؛ و هر دو مايهي آرامش هم شدند. زن رنگ شد و عطر شد تا مرد خواستني و ديدني شود و مرد خار شد و ريشه شد تا زن از گزند باد و بيد در امان باشد. زن جلوهي احساس شد و مرد نماد اقتدار.
آنچه كه از موهبت حيا و عفت و حجب در كاسهي دل زن ريخته شد بيش از مرد بود. به درون رگ مرد نيز رشك و تعصب و غيرت تزريق شد. محبت، عشق، دلدادگي، وفاداري، زيبادوستي و پاكدامني نيز بين هر دو نيمه وجود بشر به يكسان تقسيم شد.
زن در كلاس صبر و ناز و انتظار شاگرد اول شد و مرد در كلاس تمنّا و نياز و تلاش براي وصال. زن آموخت كه چگونه دل بربايد و مرد آموخت كه چگونه دل به دست آرد. بشر موجود شريفي بود. رشد و تربيت اين شرافت به زن سپرده شد و صيانت و حمايت از آن به مرد. انسان معصوم بود. عصمت در درون زن رشد يافت و مرد نگهبان خدا براي حفظ اين معصوميت گماشته شد. ..
پس از خلق بشر، هر آنچه كه رحمان آفريد از جنس محبت بود. از جنس عشق، از جنس زيبايي. آدمي آموخت كه نيم خود را با اين محبت و مهر ميتواند به نيم ديگر پيوند زند. بشر فهميد كه كمال از جنس مهرباني است و كامل بودن جز با عشق حاصل نميشود.
اما مرد عصيانگر بود و سركش. نگاه به هر سو داشت و ميل به كشف و ادارك. پس حجاب چشم بر او واجب شد تا نگاهش فقط به سوي محبوب خود باشد.
زن نيز چون لطيف بود و زيبا، ميل به خودآرايي و نمايانگري داشت. پس حجاب تن بر او واجب شد تا گرفتار تبرج نشود. اين شد كه خداوند اول بار حجاب چشم را به سوي مرد نازل كرد و سپس حجاب تن را براي زن آفريد..
pakdide.parsiblog.com