حساسيت داشت به بوي كباب،
حـالــش خيـلي بد مي شـد...
يك بار خيلي اصرار كرديم كه چرا؟
گفت : اگر در ميان مين بودي و به خاطر اشتباهي چاشني مين فسفري عمل مي كرد
و دوستت براي اين كه معبر و عمليات لو نرود،
آن را مي گرفت زير شكمش و ذره ذره آب مي شد و حتي داد نمي زد
و از ايــن ماجــرا فقط بوي گوشت كبــاب شده تـوي فضـا مي ماند...
تو به اين بو حساس نمي شدي ؟ !!!
داشت رو زمين با انگشت چيزي مي نوشت رفتن جلو ديدن چندين متر صدها بار نوشته حسيـــن......حسيـــن....حســـين...... طوريكه انگشتش زخم شده !
ازش پرسيدن:حاجي چكار ميكني ؟؟ گفت: چون ميسر نيست من را كام او ....... عشق بازي ميكنم با نام او ...... (خاطره اي از شهيد پازوكي)
اين فصل را با من بخوان باقي فسانه است...
اين فصل را بسيار خواندم...
..عاشقانه است...
·٠•♥ بـسـم رب الـشـهـداء و الـصـديـقـيـن ♥•٠·˙
خدايا خسته شده ام ،
پير شده ام ،
دل شكسته ام ،
نااميدم
و ديگر آرزويي ندارم.
احساس مي كنم كه اين دنيا ديگر جاي من نيست ،
با همه وداع مي كنم
و مي خواهم با خداي خود تنها باشم.
♥ شهيد چمران ♥
امام خامنه اي؛
كسانى كه با فرهنگ ما آشنا نيستند، باور كنند. اگرچه ميدانم قطعاً باور نميكنند .
" براى ما اين مسئوليتها جاذبه اى ندارد ".
خودي ها ميدانند .
۱۳۷۶/۰۵/۱۲
بيانات در مراسم تنفيذ حكم رياستجمهوري...
اين عكس مربوط است به عمليات كربلاي يك (در عمليات كربلاي1 شهر مهران آزاد شد) و خاطره آن بدين ترتيب است كه:
*سنگرسازان بي سنگر جهاد تهران به فرماندهي شهيد ملاآقايي و شهيد مهدي عاصي تهراني اومدند كمك رزمندگان لشكر حضرت رسول(ص). لودر و بلدوزرها جلوتر از نيروها براي زدن خاكريز حركت ميكردند. هوا روشن و پاتك دشمن شروع شده بود. فاصله تانكها با دستگاههاي مهندسي شايد 100 متر بيشتر نبود كه باد شديد هم شروع شد و تانك ها هم مستقيم به سمت لودر و بلدوزرها شليك ميكردند. با هر جابجايي خاك گرد و غبار بلندي ايجاد ميشد. شهيد خسرو صبوري روي لودر سينه به سينه تانكها خاكريز ميزد كه ناگهان گلوله مستقيم تانك، لودر او رو نشانه رفت و به لودر اصابت و همزمان تركشي، لوله هيدروليك بازوهاي لودر را پاره كرد و روغن داغ با حرارت مرگبار روي لودر ريخت. لودر شد يك پارچه آتش. خسرو صبوري هم پشت فرمان لودر؛ . تا بچه ها رسيدند خسرو ديگر پشت فرمان نبود. فقط پاهاي خسرو بود كه روي پدالها قرار داشت. دو همسنگر بهت زده به باقي مانده رفيقشون نگاه ميكنند. از سنگرساز بي سنگر شهيد خسرو صبوري دو تا پاي سوخته ماند كه در گلزار شهداي امام زاده عقيل(ع) اسلامشهر در كنار برادر شهيدش به خاك رفت.