مهاجر مهاجر ........ مهاجر يك
مهاجر يك بگوشم ....
ديده بان بود . ساعت يازده ونيم شب آمده بودروي خط . گراي نقطه اي را
دادوگفت : هر چقدر آتش داريد بريزيد. بدون ملاحظه ...
چشمانم گرد شد .... گراي خودش بود .
باتعجب پرسيدم : اخوي مطمئني اشتباه نمي كني . اين كه گراي خودته ...
گفت : كماندوهاي ويژه عراقي جرات كردندآمدندجلو. اگر همين الان هرچه آتش داريد
نريزيد. تاصبح همه را قتل عام مي كنند.
اشكم در آمده بود. گفتم : وصيتي نداري ؟ گفت : همسرم شش ماهه باردار است .
بگوييد اگر من شهيد شدم به ياد حضرت زينب صبر كند ...
فرزندمان هم اگر پسرشد اسمش را بگذارد حسين ... واگر دختر زينب ...
صدها خمپاره وگلوله آن شب علي را مهاجر كردواثري از جنازه اش نماند ...
سال هفتادوپنج بود وجنازه علي بعد از ده سال آمده بود...
داشتم در جمع خانواده ي شهدا خاطره ي علي را مي گفتم كه دختري ده ساله به
سمتم دويد ...
( عمو .... عمو .... من دخترش زينب هستم ... )
ميگفت مۆمن است و من هي ميپرسيدم كه آيا خوش اخلاق هم هست؟ اما جواب نميداد. ميگفت مۆمن است و ايمان مهمترين دليل اين انتخاب است. راست ميگفت جواني كه آمده بود تا همسفرش باشد تا بهشت، مۆمن بود. كمي كه گذشت، كمي كه نشستند و برخاستند، آمد و گفت مهرباني مهم
يكي از علل بهترينشدنها، بهترينداشتنهاست. و زينبكبريعليهاالسلام چنين بود كه بهترين شد، چون بهترينها را داشت؛ بهترين پدر دنيا، بهترين مادر دنيا، و بهترين برادرهاي دنيا را، وقتي انسان در چنين محيطي بزرگ شود، بزرگ ميشود آنهم به وسعتِ تمام دنيا!
من فارس زبانم چرا بايد نماز را عربي بخوانم وقتي معنايش را نمي فهمم ؟ اين نماز چه فايده اي دارد ؟ كجاي قرآن آمده كه بايد نماز را عربي خواند و چگونه خواند؟