معرفی وبلاگ
ره بهشت خود دشوار نیست***تو خود گویی که دشوار چیست
آرشیو
طراح قالب
Tebyan
حسيـــن......حسيـــن....
يکشنبه هشتم 2 1392

داشت رو زمين با انگشت چيزي مي نوشت رفتن جلو ديدن چندين متر صدها بار نوشته حسيـــن......حسيـــن....حســـين...... طوريكه انگشتش زخم شده !
ازش پرسيدن:حاجي چكار ميكني ؟؟ گفت: چون ميسر نيست من را كام او ....... عشق بازي ميكنم با نام او ...... (خاطره اي از شهيد پازوكي)

برچسب ها :
با همه وداع مي كنم
پنج شنبه پنجم 2 1392

·٠•♥ بـسـم رب الـشـهـداء و الـصـديـقـيـن ♥•٠·˙

خدايا خسته شده ام ،
پير شده ام ،
دل شكسته ام ،
نااميدم
و ديگر آرزويي ندارم.

احساس مي كنم كه اين دنيا ديگر جاي من نيست ،
با همه وداع مي كنم
و مي خواهم با خداي خود تنها باشم.

♥ شهيد چمران ♥

برچسب ها :
دولا دولا راه رفتند...
پنج شنبه پنجم 2 1392

دولا دولا راه رفتند... تا امروز بتوانيم راست راست راه برويم...!!

برچسب ها :
سنگرسازان بي سنگر
سه شنبه سوم 2 1392

اين عكس مربوط است به عمليات كربلاي يك (در عمليات كربلاي1 شهر مهران آزاد شد) و خاطره آن بدين ترتيب است كه:


*سنگرسازان بي سنگر جهاد تهران به فرماندهي شهيد ملاآقايي و شهيد مهدي عاصي تهراني اومدند كمك رزمندگان لشكر حضرت رسول(ص). لودر و بلدوزرها جلوتر از نيروها براي زدن خاكريز حركت مي‌كردند. هوا روشن و پاتك دشمن شروع شده بود. فاصله تانك‌ها با دستگاه‌هاي مهندسي شايد 100 متر بيشتر نبود كه باد شديد هم شروع شد و تانك ها هم مستقيم به سمت لودر و بلدوزرها شليك مي‌كردند. با هر جابجايي خاك گرد و غبار بلندي ايجاد مي‌شد. شهيد خسرو صبوري روي لودر سينه به سينه تانك‌ها خاكريز مي‌زد كه ناگهان گلوله مستقيم تانك، لودر او رو نشانه رفت و به لودر اصابت و همزمان تركشي، لوله هيدروليك بازوهاي لودر را پاره كرد و روغن داغ با حرارت مرگبار روي لودر ريخت. لودر شد يك پارچه آتش. خسرو صبوري هم پشت فرمان لودر؛ . تا بچه ها رسيدند خسرو ديگر پشت فرمان نبود. فقط پاهاي خسرو بود كه روي پدالها قرار داشت. دو همسنگر بهت زده به باقي مانده رفيقشون نگاه مي‌كنند. از سنگرساز بي سنگر شهيد خسرو صبوري دو تا پاي سوخته ماند كه در گلزار شهداي امام زاده عقيل(ع) اسلامشهر در كنار برادر شهيدش به خاك رفت.


برچسب ها :
سن عاشقي پايين اومده...
دوشنبه دوم 2 1392

يه پسر بچه رو گرفتيم كه ازش حرف بكشيم.
آوردنش سنگر من. خيلي كم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازي توي ايران هجده سال تمام نيست؟ »
سرش را تكان داد.
گفتم: « تو كه هنوز هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش كردم و گفتم: « شايد به خاطر جنگ ، امام خميني كارش به جايي رسيده كه دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازي رو كم كرده؟ »
جوابش خيلي من رو اذيت كرد.
با لحن فيلسوفانه اي گفت:« سن سربازي پايين نيومده ، سن عاشقي پايين اومده.»

برچسب ها :
دفاع مقدس
يکشنبه اول 2 1392

برچسب ها :
دفاع مقدس
شنبه سی یکم 1 1392

برچسب ها :
يامهدي ادركني
جمعه سیم 1 1392

جان ميدهم از حسرت ديدار تو چون صبح،
باشد كه چو خورشيد درخشان به درآيي؛
حافظ مكن انديشه، كه آن يوسف مه رو،
بازآيد و از كلبه ي احزان به درآيي.
يامهدي ادركني

برچسب ها :
خاطره اي از شهيد صياد شيرازي
چهارشنبه بیست و هشتم 1 1392

شروع كار ستاد كل هفت ونيم بود تاچهار عصر
اما صياد مثل بقيه نميومد
زود ميومد ودير ميرفت
ميگفت ما توي كشور بقية الله هستيم
مردم مارو به اينجا رسوندند،مردم...
بايد براشون كار كنيم

خاطره اي از شهيد صياد شيرازي

برچسب ها :
من پرستو نيستم ...
چهارشنبه بیست و هشتم 1 1392

من پرستو نيستم
اما پرواز را ياد پرستو ها خواهم داد ....

برچسب ها :
بياد شهيد علي محمودوند
سه شنبه بیست و هفتم 1 1392


بياد شهيد علي محمودوند

مسئول واحد تفحص لشگر حضرت رسول(ص)

كه در روز 22 بهمن 1379 در فكه بال گشود و به خيل دوستان شهيدش پيوست.

صبوربود...


برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 232644
تعداد نوشته ها : 380
تعداد نظرات : 43

پیج رنک گوگل
Rss